شعیب آنقدر به دعوت قومش پرداخت تا به سن پیری رسید، مدتی بعد به اذن خدا به شکل جوانی خوش سیما به سوی قومش مبعوث شد، اما باز مردم به حرفهای او و دعوتش گوش ندادند. خداوند نیز به شعیب وحی فرستاد که من صدهزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار نفر از بدکاران قوم تو، و همینطور شصت هزار نفر مردم نیکوکار قوم تو را که گنهکاران را تحمل کردند عذاب می کنم.(3)
آنگاه به امر خدا گرمای طاقت فرسایی بر آنها فرود آمد که آب تمام چشمه ها جوش کرد و باد سوزانی از آن می وزید. آن قوم برای فرار از گرما از مدین به سوی بیشه ایکه پناه بردند. قوم مدین بر فراز بیشه ابری سیاه را دیدند، فکر کردند که باران خواهد بارید
[155]
اما در همین لحظه بود که عذاب الهی به صورت شراره های سوزان بر آنان باریدن کرد و زمین زیر پایشان به لرزه افتاد و مدتی بعد تمام قوم تبدیل به خاکستری داغ گشتند.